روزمرگی

روزمرگی را به خاطر بسپار ، تعطیلات رفتنی ست ...

روزمرگی

روزمرگی را به خاطر بسپار ، تعطیلات رفتنی ست ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۲/۰۸/۰۷
    m
آخرین نظرات
  • ۱۷ خرداد ۹۴، ۰۹:۰۹ - مریم بانو
    عالیه
نویسندگان
من مطمئنم یه موجودی تو بدن من هست . مطمئنم !
حاضرم قسم بخورم یا تو مغزم یا تو شکمم سکونت داره . چون وقتی میگه " ولش کن " هی صداش تو گوشم میپیچه .
اتفاقا خیلی باهوش و منطقی و حاضر جوابه. برا انجام ندادن هر کاری یه دلیل منطقی میاره .
اتفاقی یه پست تو فیسبوک دیدم با این متن : " به شخصیت و بازی شهاب حسینی از 20 چه نمره ای میدی ؟ "
بیشتر از 2 هزار تا کامنت زیرش بود ،
از فرط بیکاری تصمیم گرفتم هر دو هزار تاش رو بشینم بخونم . 
حتی یه کامنت هم پیدا نکردم که این جمله توش نباشه " به هر دو تا 2000000 "
داشتم کم کم تو این فکر غرق میشدم که چجوری میشه یکی اینجوری میشه و یکی ام مثل من هر روز با خودش درگیر
با تشکر از خدا که دوباره خودشا سر وقت نشون داد !
چند ساعت بعدش پشت یه اتوبوس خوندم : لیس الانسان الا ما سعی
 که میگه : انسان چیزی جز سعی اش نیست 


  • آقای مدیر

هفت هشت سالم بود. از مدرسه برمی گشتم. هوا بارونی و سرد بود. خیس خیس شده بودم. دستشویی داشتم. مثل چی می لرزیدم. راه مدرسه تا خونه خیلی دور بود. وسط راه تصمیم گرفتم دستشوییما تو خودم خالی کنم. این کارو کردم. راحت شدم. حتی گرم هم شدم! زیادی سخت گرفته بودم.

کلا زیادی سخت میگیریم :) 

  • آقای مدیر
"بزرگترین اشتباه زندگیم اونجا بود که فکر کردم اگه کاری با بقیه نداشته باشم، بقیه هم کاری با من ندارن! " - وودی آلن 
خیلی جالبه
خیلی جالبه
مهم نیست چطور رفتار کنی 
وقتی جوری که بقیه دوست دارن رفتار نکنی میشی آدم بده 

  • آقای مدیر

هدفن بر هر درد بی درمان دواست ...  

  • آقای مدیر

m

هزار و هشتصد و هفتاد و شش ساعت دیگه تا زمستون.
  • آقای مدیر

نمیدونم ایده ی تکراری هست یا نه ، ولی همیشه از بچگی میخواستم یه سایت درست کنم که کاربرا بدون اینکه رد پایی ازشون بمونه میومند یه نفر رو با 3 کلمه توصیف میکردند .

ولی هیچ وقت نشد درست کنم .

گفتم اون که نشد ، حداقل واسه خودم این کارو بکنم .

یه فرم تو گوگل درست کردم. از طریق https://docs.google.com . شمام اگه برید درست کنید میبینید که وقتی کسی این فرم رو پر میکنه هیچ اطلاعاتی ازش ( نه ساعت ، نه روز ، نه هیچی ) ثبت نمیشه . 

اینا برا این میگم که دوستام که احتملا میترسند بفهمم کی چی گفته بگم هرچی فحش و بد و بیراه و انتقاد و ... اینا خواستید بدید من نمیتونم بفهمم کی بوده . 

خوشحال میشم این فرم رو پر کنید ، ببینم اصلا ایده ی خوبی هست یا نه .


از طریق این لینک وارد بشید ( کلیک کنید )


* گوگل داکیومنت فیلتر بود ، اگه مجبور شدم تو یه سایت دیگه درست کنم ، اگه فیلتر شکن دارید از این لینک استفاده کنید (کلیک کنید )


نامردم اگه هرچی گفتینا اینجا کپی - پیست نکنم :D

  • آقای مدیر

مادر بزرگ پدریم هفته ی پیش تو سن 95 سالگی فوت کرد . 1سال بود که زمین گیر شده بودند و 2 هفته ی آخرم تو کما بودند همه تقریبا آمادگیشو داشتند ...

آدم تو این وقتها میشنه درباره ی زندگی و مرگ خودش فکر میکنه .مخصوصا تو این یه هفته که از خونه دور بودم .

وقتی میبینم قراره یه روزی منو پدربزرگ صدا کنند از خنده کبود میشم .وقتی میبینم من یه روزی باید بشینم نوه هام رو نصیت کنم اصلا از خنده کیسه صفرام لا کبدم گیر میکنه . با خودم گفتم بشینم یه متن سخنرانی برا اون روزا آماده کنم چون شاید یادم بره یا شاید به احتمال زیاد ، آلزایمر گرفته باشم ( آلزایمر تو سنا بالا خیلی تو خونواده ما شایعه ) 


متن سخنرانی :

نوه ی عزیزم ،*خ جان

سلام

خوبی گوگولی مگولی ؟

الان که این نامه را میخوانی احتمالا من مرده باشم ، یا آلزایمر گرفته باشم ، یا دارم سر پیری معرکه گیری میکنم یا کلا اصلا حواسم بهت نباشه . گفتم تا وقتش رو دارم نصیحتامو بهت کرده باشم که وظیفه ی پدربزرگیمو انجام داده باشم . از سایر وظایف پدربزرگی میتوان به آوردن و بردنت به مدرسه ، قربون صدقه رفتنهای الکی بهت ، لو دادن کارهای بد پدر و مادر در بچگی و... اشاره کرد که احتمالا این وظیفه ها رو برات انجام دادم . اگه تا حالا ندادم بدون حالشو نداشتم . نصایحم را خیلی به صورت خلاصه وار به عرض گوگولی ات میرسانم .


1- احتملا چند تا از صفت های منو به ارث بردی . مثلا وقتی یکی داره بهت دروغ میگه و میدونی که داره دروغ میگه ، استرس میگیری که مبادا طرف بفهمه که میدونی داره دروغ میگه ؟  یا مثلا بعضی وقتها انقدر حال یه کاری رو نداری که برا توجیه انجام ندادن اون کار به خودت تلقین میکنی که اگه من بلند شم نظم جهان به هم میخوره ؟ بعضی وقت ها حال یه مداد سفید یا حال پیچگوشتی کنار شیشه پیکان بودن رو داری ؟ تخصص فوق العاده ای در  گند زدن به جوک های خیلی قشنگ در هنگام تعریف کردنشون داری ؟ هیچ اشکالی نداره اصلا . درستش هم همینه که خودت بگی و خودت بخندی . بقیه در اولیت دوم قرار دارند .

هیچ وقت به خاطر به ارث بردن این صفت ها به من فحش نده . اولا اینکه فحش دادن خیلی کار بدی است و مگر اصلا آدم به پدر بزرگش فحش میدهد ؟ دوما اینها حس ها خیلی هم خوب هستند .بعدا که بزرگ شدی بهتر میفهمی چرا. نپرس چرا که در حوصله ی این سخنرانی نمیگنجه ، ولی اینا بدون که بعضی چیز ها رو فقط من میدونم و خدا . چشم بسته قبول کن و بگو چشم .


2-نوه ی احتمالا تپلی ام ، یه پدیده تو دنیا وجود داره به نام هوس ، بچه ها تو خونه صداش میکنند "دوست داشتن" . مبادا گرفتار این خضعبلات بشی که از ما نیستی !

اینجور آدما رو اصطلاحا بهشون میگند عاشق . شاید بپرسی عاشق یعنی چه ؟ عاشقا کلا 2 تا آدم خیلی خیلی معمولی هستند که هی از هم میشینند تعریف میکنند و خودشونا بزرگ میکنند. در صورتی که هیچ کودوم هیچی نیستناااااااااا .

 یک جمله ی کلیشه ای هم معمولا خیلی بینشون رد و بدل میشه : " خودتم میدونی ، من عاشق زیباییت نشدم ، من عاشق اخلاق و خوبی هات شدم "

بعد از جمله ی " اونم سلام میرسونه " پشت تلفن ، احتمالا این بیشترین دروغیه که تا حالا بشریت گفته ( از لحاظ تعداد ).

از اتفاق دیشب داشتم یه فیلم میدیدم که تو همین محتوا . کل فیلم رو به این نامه برات ضمیمه میکنم . داستان یه دختر  و پسر بود که از بچگی با هم بودند و تو سختیا خیلی به هم کمک کرده بودند.دختره شَل بود و یه سری مشکلات جسمی دیگه هم داشت .پسره درسش زیاد خوب نبود و داشت از مدرسه اخراج میشد .دختره مجانی کمکش میکنه درسش میده جزوه هاشو میده بهش ، بعدا که بزرگ تر میشند کلی کمک مالی به پسره میکنه که اینطور میشه که آخرش پسره به یه جایی میرسه و با کمکا این دختره از اون فلاکت نجات پیدا میکنه و برا خودش کسی میشه . همینطوری که دارند بزرگ میشند ، تو جریان فیلم پسره با یه دختر دیگه آشنا میشه و یکم بعدشم با هم ازدواج میکنند .

اوج داستان فیلم اونجا بود که تو  یه صحنه ، چند سال بعد از این که این دو تا با هم ازدواج میکنند ، اون دو تا دوست قدیمی باهم تنها میشند و میشینند با هم درد و دل میکنند .  پسره به دختره میگه : "تو چرا هنوز تنها موندی ؟"

دختره میگه : "من عاشق یه پسری بودم که ولی خوب اون عاشق یه دختر خیلی زیبا شد و ..." ، همینطوری دختره داره حرف میزنه پسره با عصبانیت میپره وسط حرفش

پسر : "دیگه هیچ وقت این حرفو نزن ، من هیچ وقت عاشق زیباییش نشدم . برا من زیباییش هیچ اهمیتی نداشت ، من عاشق آرامش و خوبی هاش شدم . من عاشق تمام کارهای خوبی که برام کرده شدم. من عاشق صفت های خوبش شدم . من عاشق ... " همینطوری که داره ادامه میده دختره یه نیشخند خیلی ملیحی میزنه و  با یه لحن خیلی آروم میپره وسط حرفش .

دختر : "اگه واقا اینطوریه که میگی ، باید خیلی وقت پیش عاشق من میشدی !!"

کل خاطراتشون با هم میاد جلو چشم پسره ! هیچی دیگه نمیتونه بگه . میخواد هی حرف بزنه نمیدونه چی باید بگه هی به تِ تِ پِ ته میوفته . این 10 دقیقه از فیلم با بازی فوق العاده نیکولاسو داگلاسیوس یکی از ماندگارترین صحنه های سینما میشه اگه ندیدی نوه ام .


نمیدونم دختری یا پسر . ولی اگه پسری بزار یه مثالی رو راجع به دخترا بهت بگم اصن خودت دیگه تا تهشو برو. دخترا پسرایی که ابرو بر میدارند و آرایش میکنند رو به شدت مسخره میکنند ولی بعد میرند با همون پسرا دوست میشند . اصلا بزار مطمئند کنم ، احتمالا هیچ وقت سمت تو که ابروهات مثل امام خمینیه (ره) نمیاند پس بنابر این کلا از این مقوله ها به دور باش و کلا اصلا با خیال راحت به زندگیت بپرداز .

 در این مقوله سخنم رو با دو نصیحت به پایان میبرم : اولا به چیزایی که مال خودت نیستند علاقه ای نداشته باش دوما،  به قول معروف کلا" به همه ی گوش دادن ها ،نشستن کنار هم ها و کلا به تمام فاصله های نزدیک شده مشکوک باش" حالا تا ببینیم بعدا چی میشه .  

3- نوه ی احتمالا تُخصم ، بچگیا پدر بزرگت تو صف نونوایی گذشت  ، جوونیش هم پا درست کردن tag  آهنگها . روزها میگذشت و هر روز بدون تغییری وارد فردای دیروز میشدم .

الان که داشتم این نامه رو مینوشتم ، به زندگی خودم فکر میکردم . خوب که فکر میکنم میبینم کلا تو زندگی یه روند رو به صعود از تبدیل شدن آرزوهام به رویا رو شاهد بودم .اول که خواستم فوتبالیست بشم ، بعدش صاحب کارخونه لواشک سازی ، بعد فضانورد و بعد هم پژوهشگر . الان که به زندگیم نگاه میکنم میبینم به طور کلی حتی لوبیای چشم بلبلی هم نشدم .

دلیلش رو نمیدانم . ولی احتمالا به دو دلیل بود . اولا اینکه آرزوهایم رو خیلی دور از دسترس انتخاب میکردم . بدان و آگاه باش بهترین آرزو آن آرزوهایی هستند که دست کم روزی 15 16 بار بر آورده شوند . دوما به خاطر اینکه طرز برخورد با آرزوها رو بلد نبودم . آرزو ها موجوداتی بسیار احساساتی و حساس هستند که حتی با کوچکترین تحریکی مثل یک پوزخند از یه ابله خدا نشناس دیوانه ی خود خواه هیچی ندون ، بهشان بر میخورد و قهر میکنند .  همچنین این موجودات حساس "ماسوله وارند " . یعنی سقف آرزوهای ما مثلا میشه حیاط مرد بالایی . سر این چیز  زیاد به زمین و زمان فحش نده . دنیاست دیگه ... طبیعتشه .

برا جلو افتادن باید بری ! بیخیال نگاه آدما بشی .


4- نوه ام ، اغلب آدم ها حداقل یک بار عینک آفتابیشان را گم کرده اند . اما اغلب آدمها تا آخر عمر حتی یک دانه عینک آفتابی هم پیدا نمیکنند . پس ،جایی در این دنیا آدم هایی هستند با چندین و چند هزار عینک آفتابی .شاید تو چیزی رو نداشته باشی و خیلی های دیگه تا خرخره داشته باشند . در این مواقع باید خدا رو خوب بشناسی. زیرا هرکس خدای خود را بشناسد ، مقصر اصلی را شناخته است .البته یه سری بحث هم هست به نام حکمت و  اینکه عدالت به معنای برابری نیست و اینجور چیزا ولی بحثش تو این نامه نمیگنجه منم حالشو ندارم دیگه تایپ کنم .


 5-

نوه ی آینده ی هنوز نیامده ام ، هیچ وقت تو زندگیت رو کمک کسی حساب باز نکن . کلا یه قانون نانوشته تو دنیا وجود داره با این محتوا که " به اندازه ی خوشگلیت از آدما درخواست کن نه بیشتر " . از اون ور هم یه قانون دیگه ای وجود داره که میگه " بعضی ها خوشگل تر از اونیند که کسی به حرفاشون توجه کنه " . از این دو تا قانون ضد و نقیض خودت بشین نتیجه بگیر که نباید رو کمک کسی علی الخصوص "دوست " حساب باز کنی . " سرباز جوان ، یک دوست در واقع دشمنیه که هنوز حمله نکرده "


 

در نهایت با یک جمله این نامه رو تمام میکنم : "آب است دیگر ، قطع میشود گاهی ... "

بچه ها این دوره زمونه کاملا مفهوم این جمله رو میفهمند . اگه نمیفهمی یا برو از بابات بپرس یا یه وقت که تنهام بیا از خودم بپرس .


  • آقای مدیر
خیلی وقتا می دونم که دارن سرم کلاه می ذارن اما روم نمیشه جلوشونو بگیرم. میگم شاید ناراحت بشن 

  • آقای مدیر

آه ...

کلن موضوع 

خیلی مهم نیست ...

هرچی که میخواهد باشد
همین که 
بعد از هر چند کلمه
دکمه ی اینتر رو بزنی
میتونی ادعا کنی که
شاعری... 

و البته آخرش هم

سه تا نقطه بذاری ...


از سری سروده های آقای مدیر ( البته کپی رایت جناب حسین هم داره )

  • آقای مدیر

به یاد قدیما و دوران دبیرستان

2 تا شعر توی دبیرستان از نیما ( مهتاب + تو را من چشم در راهم ) را با صدای اغوا کننده ی شاملو و موسیقی زیبای فیلم " قصه ی پریا " ترکیب کردم ، خودم که کلی خاطراتم زنده شد ...


لینک دانلود : 

http://s1.picofile.com/file/7883942361/Mahtab_torachashm_dar_rah.mp3.html


  • آقای مدیر